وبلاگ فرهنگي، علمی،ادبی، آموزشی (سرباز.ایرانشهر) به اين وبلاگ خوش آمدید.
| ||
|
عشق يعني اين : چون فاروق و مرتضي از بعد وفات مصطفي –(ص) به كوفه آمدند. فاروق در ميان خطبه گفت: (( اي اهل نجد ! بر خيزيد. )) برخاستند. گفت : (( از قرن كسي در ميان شما هست؟)) گفتند: ((بلي.)) قومي را بدو فرستادند. فاروق- رضي الله عنه- خبر اويس از ايشان بپرسيد. گفتند: (( نمي دانيم. )) گفت: (( صاحب شرع مرا خبر داده است. و او گزاف نگويد. مگر شما او را نمي دانيد ؟)) يكي گفت: (( او از آن حقيرتر است كه امير المومنين او را طلب كند. ديوانه اي احمق و از خلق وحشي باشد.)) گفت: (( او را طلب مي كنيم كجاست؟)) گفتند: (( در وادي عُرَنه. در آن وادي اشتر نگاه مي دارد تا شبانگاه نانش دهيم. شوريده اي است در آبادانيها نيايد و با كس صحبت ندارد و آنچه مردمان خورند او نخورد غم و شادي نداند. چون مردمان بخندند. او بگريد و پس فاروق و مرتضي – رضي الله عنهما – آنجا شدند او را ديدند در نماز. فاروق گفت: (( يا اويس! چرا نيامدي تا مهتر را بديدي ؟)) گفت: (( آن گاه شما ديديت؟)) گفتند: (( بلي.)) گفت: (( مگر جُبّه1 او را ديديد. اگر شما او را ديديت بگوييد تا ابروي او پيوسته بود يا گشاده ؟)) اي عجب! چندان او را ديده بودند. اما از هيبت كه او را بود،نشان باز نتوانستندداد. گفت : ((شما دوست محمد هستيد؟)) گفتند:(( هستيم.)) گفت: (( اگر در دوستي درست بوديت . چرا آن روز كه دندان مبارك او شكستند،به حكم موافقت،دندان خود نشكستيد؟ كه شرط دوستي موافقت است.)) و پس دندان خود بنمود يك دندان در دهان نداشت گفت: (( من او را به صورت ناديده، موافقت او كردم كه موافقت از دين است.)) پس هر دو را رقت جوش آورد. بدانستند كه منصب موافقت و ادب منصبي ديگر است كه رسول را نديده بود و از وي مي بايست آموخت. پس فاروق گفت : ((يا اويس! مرا دعايي بكن.)) گفت: ((در ايمان ميل نبود. دعا كرده ام . و در هر نماز تشهد مي گويم: اللهم اغفِر لِلمُومنين والمومنات اگر شما ايمان به سلامت به گور بريد. خود شما را دعا در يابد. و اگر نه من دعا ضايع نكنم.)) پس فاروق گفت: ((مرا وصيتي كن: )) گفت: ((يا عمر! خداي را شناسي؟)) گفت: ((شناسم.)) گفت: ((اگر بجز از خداي. هيچ كس ديگر نشناسي. تو را به.)) گفت: ((زيادت كن. )) گفت: (0يا عمر! خداي تو را مي داند؟)) گفت: ((داند.)) گفت: ((اگر بجز خداي كس ديگر تو را نداند. تو را به.)) 1- لباس گشاد تذكره الاولياء-شيخ عطار كيست اين اويس رضي الله عنه؟ گاه گاه پيامبراسلام (ص)– روي سوي يمن كردي و گفتي: ((نسيم رحمت از جانب يمن مي يابم.)) و باز مي فرمودكه: (( فرداي قيامت، حق- تعالي – هفتاد هزار فرشته را بيافريند در صورت اويس تا اويس را در ميان ايشان به عرَصَات1 برآورند و به بهشت رود تا هيچ آفريده الا ماشاءالله2 واقف نگردد كه در آن ميان اويس كدام است، كه چون در سراي دنيا حق را در زير گنبد پنهاني عبادت مي كرد و خويش را از خلق دور مي داشت، تا در آخرت نيز از چشم اغيار محفوظ ماند.)) كه اَوليائي تَحتَ قبابي لا يَعرِفهُم غَيري.(دوستان من زير گنبدهاي منندو جزمن كسي آنهارا نمي شناسد.) و در اخبار غريب آمده است كه فردا پيامبر (ص) در بهشت از حجره خود بيرون آيد. چنان كه كسي مر كسي را طلب كند. خطاب آيد كه: ((كه را طلب مي كني؟)) گويد: ((اويس را.)) آواز آيد كه: ((رنج مبر چنان كه در دار دنيا وي را نديدي، اينجا نيز هم نبيني. )) گويد: ((الهي! كجاست؟)) فرمان رسد كه : (( در جايگاه راستي.)) گويد: ((مرا نبيند؟)) فرمان رسد كه : (( كسي ما را مي بيند، تو را چرا بيند؟)) باز پيامبر (ص) گفت كه : (( در امت من مردي است كه به عدد موي گوسفندان ربيعه و مُضـَر او را در قيامت شفاعت خواهد بود.)) و چنين گويند كه در عرب هيچ قبيله را چندان گوسفندنبودكه اين دو قبيله را.صحابه گفتند:))اين كه باشد؟)) گفت: ((بنده اي از بندگان خداي. )) گفتند: (( ما همه بندگانيم. نامش چيست؟)) گفت: (( اويس. )) گفتند: (( او كجا بود؟)) گفت: (( به قرَن. )) گفتند: (( اوتو را ديده است؟)) گفت: (( به ديده ظاهر نديده است.)) گفتند: (( عجب! چنين عاشق تو و او به خدمت تو نشتافته است؟!)) گفت: (( از دو سبب؛ يكي از غلبه حال دوم از تعظيم شريعت من كه پيرمادري دارد. عاجزه اي است ايمان آورده، به چشم بخَلَل3 و به دست و پاي سست شده. به روز اويس اشترواني4 كند و مزد آن بر نفقات خود و مادر خود خرج كند. )) گفتند: (( ما او را ببينيم؟)) صديق5 را گفت: (( تو او را در عهد خود نبيني.)) اما فاروق6 و مرتضي7 را گفت – رضي الله عنهم – كه: (( شما او را ببينيد. و وي مردي شعراني است.)) و بر پهلوي چپ وي و بر كف دست وي چندان كه يك درم سفيد است و آن نه سفيدي برَص است چون او را در يابيد، از من سلامش رسانيد و بگوييد تا امت مرا دعا گويد. )) باز پيامبر (ص) فرمود : (( احب العباد الي الله الاتقياء8.)) بعضي گفتند: (( يا رسول الله! ما اين در خويشتن نمي يابيم. )) سيد – عليه السلام – گفت : شترواني است به يمن او را اويس گويند قدم بر قدم او نهيد.)) 1-صحراي محشر 2- جز آنچه خدا بخواهد 3- معيوب 4- شترباني 5- حضرت ابوبكر6- حضرت عمر7- حضرت علي تذكره الاولياء شيخ عطّار |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |