وبلاگ فرهنگي، علمی،ادبی، آموزشی (سرباز.ایرانشهر) به اين وبلاگ خوش آمدید.
| ||
|
هنگام برخورد با کودکان و حتی بزرگسالان لحن صحبت کردن و بکار بردن کلمات بسیار مهم می باشد . لطفا به مطالب زير که بر گزيده يك بحث گروهي است توجه کنید: اداره كننده: فرض كنيد امروز يكي از آن روزهاي كذايي است. تلفن مرتب زنگ مي زند، بچه گريه مي كند و قبل از آنكه متوجه شويد، نيمرو روي اجاق مي سوزد. شوهر شما نگاهي به اجاق مي اندازد و مي گويدك ((خداي من! تو كي مي خواهي درست كردن، همين ساده ترين غذا را ياد بگيري؟!)) واكنش شما چيست؟ خانم الف : نيمرو را پرت مي كنم توي صورتش. خانم ب: مي گويم خودت اين نيمروي لعنتي را درست كن. خانم ج: آنقدر ناراحت مي شوم كه فقط مي توانم گريه كنم. اداره كننده: وقتي شوهر تان اين حرفها را مي زند، نسبت به او چه احساسي پيدا مي كنيد؟ مادرها: خشمگين مي شويم، متنفر مي شويم، منزجر مي شويم. اداره كننده: درست كردن يك نيمروي ديگر بر ايتان سخت است؟ خانم الف: فقط در صورتيكه بتوانم كمي زهر در آن بريزم. اداره كننده: وقتي شوهر تان رفت سركار بقيه كارهاي خانه را به راحتي انجام مي دهيد؟ خانم الف: نه، تمام روزم خراب شده است. اداره كننده: فرض كنيد كه موقعيت قبلي است: نيمرو سوخته، اما شوهر شما مي گويد: ((خانم جان صبح سختي داري، بچه، تلفن و حالا هم سوختن نيمرو.)) خانم الف: ((اگر شوهرم چنين چيزي به من بگويد درجا سكته مي كنم .)) خانم ب: ((من تعجب مي كنم!)) خانم ج: ((آنقدر خوشحال مي شوم كه امكان دارد او را ببوسم! )) اداره كننده: ((چرا؟ وقتي آن بچه هنوز ونگ مي زند و نيمروي سوخته هم روي اجاق است؟...)) مادرها: ((آنها ديگر مهم نيست! )) اداره كننده: ((يعني اختلاف لحن اينقدر مهم است؟ )) خانم ب: ((همين قدر كه ملامت نميشوي مهم است و جاي شكر دارد.)) اداره كننده: ((در اين شرايط وقتي شوهرتان رفت، كارهاي خانه بازهم سخت است؟)) خانم ج: ((نه! حتي آوازهم مي خوانم!)) اداره كننده: ((اجازه بدهيد قضيه را طور ديگري مطرح كنيم: اوبه نيمروي سوخته نگاه مي كند و با لحن ملايمي مي گويد: خانم جان، اجازه مي دهي نيمرو درست كردن را به تو نشان بدهم؟ )) خانم الف: ((اوه نه اين از اولي هم بدتر است. احساس خفگي به آدم دست مي دهد.)) اداره كننده: ((بگذاريد ببينيم ماجراي نيمرو درست كردن در مورد بچه هايمان چطور است!)) خانم الف: ((منظور شما را درك مي كنم. من هميشه به بچه ام مي گويم: تو آنقدر بزرگ هستي كه اين چيزها را بداني.)) (( اين بايد او را خشمگين كند... معمولا هم اين طور مي شود.)) خانم ب: ((من هميشه به بچه ام مي گويم: ((بگذار به تو نشان بدهم كه اين كار (آن كار) را چطور بايد انجام داد.)) خانم ج : ((من آنقدر به انتقاد عادت كرده ام كه جريان برايم اصلا مهم نيست. من همان چيزهايي را مي گويم كه وقتي بچه بودم مادرم، به خودم مي گفت و من به همان خاطر از او متنفر بودم. من هيچكاري را درست انجام نمي دادم و او از من مي خواست كارها را دوباره انجام بدهم.)) اداره كننده: ((و حالا همان حرفها را به دخترتان مي گوييد؟)) خانم ج: (( بله گرچه اصلا از گفتنش خوشم نمي آيد! وقتي آن حرفها را مي زنم از خودم بدم مي آيد.)) اداره كننده: (( شما در جستجوي روش بهتري براي حرف زدن با بچه هايتان هستيد؟)) خانم ج : ((بله، اينطور است.)) اداره كننده: ((بگذاريد ببينم چه درسي از داستان نيمروي سوخته گرفته ايم: چه چيز باعث مي شود كه در آن گيرودار بتوان كسي را دوست داشت؟)) خانم ب : ((وقتي ترا درك كنند!)) خانم ج : (( اينكه ملامتت نكنند!)) خانم الف : (( نخواهند به تو درس آشپزي بدهند!)) اين صحنه تصويري از قدرت كلمات را در خلق كينه يا دوستي و شادي نشان مي دهد. اين (( واكنش ها)) و پاسخهاي (كلمات و احساسات) ما است كه مي تواند جو خانه را عوض كند...
· نفوذ در دنیای کودک · دکتر هیم .جی .گینوت نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |